اولین باری که هستی مزه ی خمیردندون رو روی مروارید دندوناش حس کرد...
دختر کوچولوی من به مسواک میگه مسگاف
دیشب واسه اولین بار هستی کوچولو به کمک مامانش دندونای خوشگلش رو مسگاف زد
چند وقتی بود که دیگه میخواستم کم کم پروژه مسواک زدنتو شروع کنم تا اینکه دیشب وقتی میخواستی بخوابی گفتی واست قصه بگم منم یه داستان ساختگی از خودم ساختم در مورد مسواک و دنداناینقدر داستان رو با هیجان برات تعریف کردم که همون لحظه بلند شدی و گفتی مامانی من میخوام مسگاف(مسواک) بزنم
منم مسواک و خمیر دندونت رو آوردم و بهت یاد دادم،که خیلی هم زود یاد گرفتی و خیلی ام دوست داشتی البته کوچولوتر که بودی با مسواک انگشتی واست مسواک میزدم اما الان اینقدر خانوم شدی که مسواک و خمیر دندون میزنی
بعدم به عنوان جایزه تخم مرغ های هفت سین رو که خیلی دوسشون داشتی بهت دادم و باهم دیگه رفتیم داخل تراس و از بالا شما پرت می کردی داخل کوچه و کیف میکردی
میدونم کار اشتباهیه اما چیکار کنم دیگه این جایزه رو خواستی
عکسای مسگاف زدن هستی گلی در ادامه
این عکس اولین مسواک وخمیردندونته
شب اول که با کمک همدیگه مسواک زدیم
اینم شب دوم که خودت مسواکت رو زدی و من فقط یه کوچولو کمکت کردم