ما از سفر برگشتیم با یه عالمه حال خوب...
سلام دخترک خوشگل مامان.همونطور که توی پست قبلی گفتم یه سفر چهار روزه به مشهد مقدس داشتیم.روز چهارشنبه ساعت 9صبح ازخونه زدیم بیرون و واسه ساعت 11 فرودگاه بودیم.ساعت 12.30پرواز داشتیم که با یه ساعت تاخیر انجام شد و ما نزدیک ساعت 2.40 ظهر مشهد بودیم.وقتی رسیدیم هتل و اتاقمون رو تحویل گرفتیم یه دوش گرفتیم و حاضر شدیم و سه تایی رفتیم حرم.وقتی گنبد طلایی امام رضا رو دیدم فهمیدم تا چه اندازه دلم امام رضا میخواسته و بهش نیاز داشتمبابایی شما رو دنبال خودش برد تا من راحت باشم.حرم نسبتأ خلوت بود و رسیدن کنار ضریح کار خیلی سختی نبود.تا ضریح رو دیدم اشکام بی اختیار پایین میومد
نمیدونم چرا انگاری یه باره بند دلم پاره شده بود رفتم کنار ضریح و حسابی باهاش درد ودل کردم و آروم شدم
اصلا" انگار سبک شدم ،بعدم با بابایی اومدیم یه خورده توی صحن نشستیم که خیلی حال و هوای خوبی بود.شب وقتی برگشتیم هتل بابا محمود ما رو گذاشت داخل هتل و گفت میره تا جایی و برمیگرده که وقتی برگشت یه کیک تولد خوشگل واسم خریده بود که اصلا فکرشو نمیکردم و حسابی سورپرایز شدم
یه تولد کوچولوی سه نفره داخل اتاقمون گرفتیم که شما بیشتر از همه ذوق میکردی و حسابی بهمون خوش گذشت بعدم که بابایی یه انگشتر خوشگل بهم هدیه داد که گفت تبرکش کرده،خیلی دوستش دارم و به دستمم خیلی میاد
بعدم رفت یه چاقو از کافی شاپ رستوران گرفت وکیک رو بریدیم و واسه کارکنان رستوران و کافی شاپ هتل هم بردیم.خیلی تولد خوبی بود خیلی بهمون خوش گذشت،بابا محمود مثل همیشه سنگ تموم گذاشت دستش درد نکنه
راستی هوای مشهد فوق العاده خوب بود،اصلا"سرماش اذیتمون نمیکرد،حتی مسئول هتلمون میگفت تا حالا مشهد زمستون به این گرمی به خودش ندیده،انگاری اینم از شانس خوشگل ما بود که نخوایم حرص شما رو بخوریم که نکنه سرما بخوری.این چهار روز مثل برق وباد گذشت،سعی کردیم با برنامه ریزی صحیح حداکثر استفاده رو از سفرمون بکنیم و شکر خدا هم تونستیم یه دل سیر زیارت کنیم و هم اینکه حسابی پاساژ گردی کنیم و خوش بگذرونیم
لحظاتی که توی حرم بودیم دلم نمیخواست زمان بگذره،یه آرامش عجیبی داشتم.در کل سفر خیلی خوبی بود و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و بابایی هم اصلا نذاشت اذیت بشم و همه ش شما رو بغل میکرد تا من خسته نشم.بابایی مهربون بابت همه چیز ازت ممنونیم...
عکسای سفرمون در ادامه
هستی خانوم کاملا آماده ست واسه رفتن به فرودگاه
اینم دختر خوشتیپ مامان داخل فرودگاه که همه ی چشمها رو خیره کرده بود با تیپش
اینجا دیگه میخواستیم سوار هواپیما بشیم که مامانی بازم دست بردار عکس گرفتن نیست و شما با ناراحتی بهم میگی مامان خواءش میکنم عس نجیر اما چیکار کنم مامانی دوست دارم هر لحظه ت رو ثبت کنم
اینجا دیگه وارد مشهد شدیم و داخل فرودگاه هستیم و بابایی رفته چمدونا رو تحویل بگیرهچندتا از کارمندای پذیرش فرودگاه خیلی ازت خوششون اومده بودو شما هم با جذبه نگاهشون میکردی
اولین لحظه ای که وارد حرم شدیم.خیلی حس خوبی بود،شیطون مامان یه جا بند نبود و همه ش داشت بازی میکرد و خیلی از اونجا خوشش اومده بود
چادرت رو با خودم برده بودم،وقتی داخل حرم بهت دادم خیلی ذوق کردی و یه عالمه وقت داشتی نماز میخوندی،قربونت برم دخترک با ایمان من
اینم کیک تولد 29سالگی مامان،یه تولد سه نفره ی دوست داشتنی
اینجا چون هوا خیلی خوب بود بعد از زیارت اومدیم روبروی پنجره فولاد نشستیم که خیلی عالی بود و حسابی بهمون چسبید
اینجا یه عالمه توی بازارا گشتیم و شما راه رفتی و حسابی خسته شده بود و بغل بابا محمود خواب رفتی
دختر خوابالو مامان داخل فرودگاه مشهد...دیگه داریم برمیگردیم واقعا این چهار روز رویایی بود و خیلی بهمون خوش گذشت امیدوارم خیلی زود امام رضا دوباره بطلبتمون
خب دیگه ،خدا رو شکر صحیح و سالم رسیدیم اصفهان