چه دغدغه ای داشتم برای گرفتن مای بیبی ت اما...
امروز ظهر داشتم با خاله اختر تلفنی صحبت میکردم،شما هم داشتی بازی میکردی که یه باره اومدی گفتی مامان دستشویی دارم گفتم چی مامان گفتی برم دستشویی منم دیدم خودت گفتی ازخاله خدافظی کردم وشما رو بردم دستشویی. شما نشستی و خیلی راحت دستشویی ت رو کردی و من شگفت زده شده بودم که بدون هیچگونه توضیحی خودت نشستی و کارت رو انجام دادی بعدم بلند شدی و گفتی خودمو بشورم بعدم یه کم آب به خودت گرفتی که من شما رو شستم و اومدیم بیرون .خیلی حس خوبی بود اینکه دیدم داریم توی یه مرحله جدیدی پا میزاریم . اصلا فکر نمی کردم اینقدر راحت باشه و همیشه یکی از دغدغه هام این بود که چطوری این کار رو شروع کنم که امروز خودت بدون هیچ مقدمه و پیش زمینه ای کار رو شروع کردی. الهی مامانی فدات بشه که ناخواسته توی هرکاری با مامان همکاری میکنی
امیدوارم بتونیم بدون اینکه جایی از خونه آلوده بشه این پروژه نفس گیر رو به اتمام برسونیم
.بعد از اونم سعی میکردم مرتب ازت سوال کنم که پنج بار رفتی دستشویی و فقط یه بارش رو اشتباه گفتی.البته به این زودی ها تصمیم ندارم بزارم بدون مای بیبی باشی و مهم نیست چقدر زمان میبره تا کامل یاد بگیری مهم اینه که دختر خوشگل من اینقدر خانومه که خودش پیشقدم شد و قدم اول رو توی این کار برداشت.
دخترک دوست داشتنی و بانمک من خیلی دوست داریم